کد مطلب:163206 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201

مروری بر روایات
امشب به روایات احیای امر مروری می كنیم.

روایاتی كه بر علم و تعلیم و تزاور و تألیف و اجتماع تاكید می كند و احیای امر معصوم را در این موارد می شناسد.

و روایاتی احیای امر را بر حبس نفس بر معصوم می شناسد.

و امر معصوم امری صعب و مستعصب است كه؛ «لا یحتمله الا ملك مقرب او نبی مرسل او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان». [1] كه در شب های گذشته گفتیم كه تحمل امر معصوم به شهود و آگاهی و ایمان و ابتلاء نیاز دارد.

و چنین امری است كه این گونه پایه هایش باید محكم شود؛ با علم و معرفت و با ذكر و یادآوری و با حفظ و نگهداری و با زیارت و الفت و لقاء و تلاقی و با اجتماع حبس و وقف بر امر معصوم.

هروی عن الرضا علیه السلام قال سمعت الرضا یقول: «رحم الله عبدا احیا امرنا فقلت له و كیف یحیی امركم؟ قال یتعلم علومنا و یعلمها الناس فان الناس لو علموا محاسن كلامنا لا تبعونا». [2] .

عن الصادق علیه السلام قال: تلاقوا و تحادثوا العلم فان بالحدیث تجلی القلوب الرائنه و بالحدیث احیاء امرنا.فرحم الله من احیی ارمنا». [3] .

عن الصادق علیه السلام قال: «حدثوا عنا و لا حرج رحم الله من احیا امرنا». [4] .

عن الصادق علیه السلام قال: «تلاقوا و تحادثوا و تذاكروا فی المذاكرة احیاء امرنا رحم الله


امرء احیا امرنا». [5] .

عن الصادق علیه السلام «الی ان قال رحم الله امرء احیا امرنا فقیل و ما احیاء امركم یابن رسول الله فقال تذكرونه عند اهل العلم والدین و اللب». [6] .

روایت خیثمه یا خثیمه از امام صادق علیه السلام كه به شكل ها و طرق گوناگونی نقل شده كه برای خداحافظی می آید و امام سلام می رساند و سفارش می كند كه سالم و ثروتمند بر مریض و فقیر سركشی كنند؛ «و ان یتلاقوا فی البیوت و یتذكروا علم الدین ففی ذلك حیاة امرنا.رحم الله من احیا امرنا».یا «فان لقیاهم حیاة لامرنا» یا «تزاوروا فی بیوتكم فان ذلك حیاة امرنا.رحم الله عبدا احیا امرنا». [7] .

ازدی عن الصادق علیه السلام قال لفضیل: «تجلسون و تحدثون؟ قال نعم جعلت فداك قال ان تلك المجالس احبها فاحیوا امرنا.فرحم الله من احیا امرنا». [8] .

یزید بن عبدالملك عن الصادق علیه السلام قال «تزاوروا فان فی زیارتكم احیاء لقوبكم و ذكرا لاحادیثنا و احادیثنا تعطف بعضكم علی بعض». [9] .

عن الباقر علیه السلام: «رحم الله عبدا احیی ذكرنا قلت ما احیاء ذكركم قال التلاقی و التذاكر عند اهل الثبات». [10] .

عن الباقر علیه السلام عن علی علیه السلام قال: «شیعتنا المتباذلون فی ولایتنا، المتحابون فی مودتنا المتزاورون فی احیاء امرنا.الذین ان غضبوا لم یظلموا و ان رضوا لم یسرفوا بركة علی


من جاوروا سلم لمن خالطوا». [11] .

معتب عن الصادق علیه السلام قال: «سمعته یقول لداود بن سرحان یا داود ابلغ موالی عنی السلام و انی اقول رحم الله عبدا اجتمع مع آخر فتذاكرا امرنا فان ثالثهما ملك یستغفر لهما و ما اجتمعتم فاشتغلوا بالذكر فان فی اجتماعكم و مذاكراتكم احیاء لامرنا و خیر الناس من بعدنا من ذاكر بامرنا و عاد الی ذكرنا.» [12] .

الواسطی عن الباقر علیه السلام قال: قلت له علیه السلام اصلحك الله لقد تركنا اسواقنا انتظارا لهذا الامر حتی لیوشك الرجل منا ان یسأل فی یده یا اباعبدالحمید اتری من حبس نفسه علی الله لا یجعل الله له مخرجا بلی لیجعلن الله له مخرجا رحم الله عبدا احیاء امرنا.» [13] .

این ها روایاتی است كه احیای امر اهل بیت را بر تعلم و تعلیم، و ذكر و مذاكره، و زیارت و تزاور و لقاء و تلاقی، و الفت و اجتماع، و حبس و وقف، بر این پنج عامل متوقف ساخته.

و اكنون سزاوار است كه بپرسیم چگونه تعلیم و دیدار و برخورد و دوستی می تواند تا این حد به حكم و حكومت زندگی بدهد، و تا این سطح سازنده باشد.

این مشخص است كه امر اهل بیت، امر سخت و سختی آفرین و امر به معنای حكم و دستور و یا حكومت و رهبری است و این هم مشخص است كه معنای احیاء در زمینه سازی و سازندگی معنا می دهد، حالا چه ارتباطی میان این همه با حكومت و رهبری اهل بیت است و با چه توضیحی این كم به این همه می رسد؟


در این مجموعه روایات احیای امر و احیاء ذكر و احیاء دین و احیاء قلب به هم گره خورده، چگونه می توان این ها را تحلیل كرد و این همه را توضیح داد.

از این گذشته در بعضی از روایات، این تالف و رفت و آمد و دیدار و مذاكره به آیه ی آخر سوره ی فتح مستند گردیده كه، «رحماء بینهم».و همین طور در روایاتی این همه به ولایت معصوم و ولایت خدا گره خورده است.این گونه می توان ارتباط عمیق میان همین رفت و آمدهای ساده و دوستی های كوچك را با تربیت مهره های كارآمد و خلق و كشف نیروها مرتبط دانست.

در آیه ی سوره ی فتح از رحمت و شدت و پیوند و تواضع و قرب در همراهان رسول گفت وگو شده همچون كشته ای كه جوانه زده، رشد كرده، غلظت گرفته و نیرومند شده، كشاورزان را به اعجاب كشانده و دشمن چشم پوش را سرشار از غیظ خشم ساخته است.

از این مجموعه می توان به آنچه كه در احیای امر و حكم و حكومت تأثیر دارد راه برد، و برای احیای امر معصوم فعال شد و به این نكته توجه داشت كه امر سنگین و حكومت دینی كه بصیرت و انتخاب و اتخاذ همراهان را می خواهد، ناچار این گونه سازندگی را می خواهد و به این عمق و ریشه و زمینه نیاز دارد، چون در این جریان با طرح دو راه و با حضور شیطان و رسول و هوس ها و عقل ها و... می باید انتخاب كرد و پیش رفت و با مقبل و همراه به مدبر و مخالف روی آورد.


برای روضه به مصیبت مسلم روی می آوریم:

شخصیت مسلم، با تعبیر اباعبدالله معلوم می شود، «رحم الله مسلما فلقد صار الی روح الله و ریحانه و جنته و رضوانه الا انه قد قضی ما علینا» [14] و تأثیر این خبر شهادت در آزاد گذاشتن اصحاب مشخص می گردد كه فرمود: «فقد اتانا خبر فضیع قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروة و عبدالله بن یقطر و قد خذلتنا شیعتنا فمن احب الانصراف منكم فلینصرف لیس علیه منا ذمام» [15] و فرمود: «ایها الناس فمن كان منكم یصبر علی حد السیف و طعن الاسنة فلیقم معنا و الا فلینصرف عنا». [16] .

اباعبدالله پس از آن جمله اشعاری را می خواند كه از عمق تأثر حضرت حكایت می نماید.



فان تكن الدنیا تعد نفیسة

فدار ثواب الله اعلی و انبل



و ان تكن الابدان للموت انشأت

فقتل امرأ بالسیف فی الله افضل



من می خواهم از مصیبت و رنج مسلم توضیحی بدهم.مسلم مشكلات اباعبدالله و اسارت و قتل او را مستند به ارزیابی خود می داند و همین است كه او را می سوزاند و شانه هایش را می تكاند.رنج مسلم در این است كه حسین در رنج بیفتد و در این است كه حسین به استناد ارزیابی او در رنج بیفتد.

من در كودكی هنگامی كه گرفتار خشم پدرم می شدم، پدری كه دوستش داشتم و عظمت و غرورش و مهربانی پنهانش را دوست داشتم، وقتی گرفتار می شدم و مشت های ناشیانه اش بر تن من می نشست از جهت خودم مشكلی


نداشتم ولی در دلم از این كه دستش درد می آید و مشت هایش صدمه می بیند می سوختم.راستی رنج عاشق در گرفتاری خودش نیست كه در رنج محبوب است، آن هم رنجی كه حساب می كند از ناحیه ی من و از ناحیه ی ارزیابی من، حسین گرفتارش گردیده است.

«السلام علیكم یا انصار دین الله... یا انصار ابی عبدالله... طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم».



[1] بحارالانوار، ج 2، ص 71، ح 30.

[2] بحارالانوار، ج 2، ص 30، ح 13.

[3] بحارالانوار، ج 1، ص 202، ج 14.

[4] بحارالانوار، ج 2، ص 151.

[5] بحارالانوار، ج 108، ص 15.

[6] مستدرك وسائل الشيعه، ج 8، باب 9، ص 325.

[7] بحارالانوار، ج 81، ص 219 و ج 71 و ج 74، ص 223.

[8] بحارالانوار، ج 74، ص 351.

[9] وسائل الشيعة، ج 16، باب 23، ص 346.

[10] وسائل الشيعة، ج 12، باب 21، 10.

[11] بحارالانوار، ج 67، ص 190.

[12] مستدرك الوسائل، ج 8، باب 9، ص 325 و بحارالانوار، ج 74، ص 354.

[13] كافي، ج 8، ص 80، ح 37 و بحارالانوار، ج 52، ص 626، ح 16 با مختصر تفاوت.

[14] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 349.

[15] همان، ص 348.

[16] همان، ص 348.